پیشی نوبت خواستن. خواستار نوبت مقدم شدن: از قضا در ده وبای گاو خاست از اجل این روستایی داو خواست گاو را بفروخت حالی خر خرید گاویش بود و خری بر سر خرید چون گذشت از بیع ده روز شمار از وبای خر خرش میمرد زار. عطار
پیشی نوبت خواستن. خواستار نوبت مقدم شدن: از قضا در ده وبای گاو خاست از اجل این روستایی داو خواست گاو را بفروخت حالی خر خرید گاویش بود و خری بر سر خرید چون گذشت از بیع ده روز شمار از وبای خر خرش میمرد زار. عطار