جدول جو
جدول جو

معنی گرو خواستن - جستجوی لغت در جدول جو

گرو خواستن
(زَ دَ)
شیئی را به رهن قبول کردن. استرهان. (تاج المصادر بیهقی) :
چون بکاری جو، نروید غیر جو
قرض تو کردی، ز که خواهی گرو؟
مولوی
لغت نامه دهخدا
گرو خواستن
چیزی را برهن قبول کردن، استرهان: چون بکاری جو نروید غیر جو قرض تو کردی زکه خواهی گرو ک (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَرْ ری زَ دَ)
پیشی نوبت خواستن. خواستار نوبت مقدم شدن:
از قضا در ده وبای گاو خاست
از اجل این روستایی داو خواست
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری بر سر خرید
چون گذشت از بیع ده روز شمار
از وبای خر خرش میمرد زار.
عطار
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ فِ / فَ کَ دَ)
استطراب. (منتهی الارب). شادی طلبیدن
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ تَ)
طلب عفو، آمرزش و بخشایش خواستن. اعتفاء: عذرها خواستند به جنگی که رفت و عفو خواسته. (تاریخ بیهقی ص 471)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ کَ / کِ دَ)
زیان داشتن. باک داشتن:
گل را چه گرد خیزد از ده گلاب زن
مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان.
؟ (از کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرب خواستن
تصویر طرب خواستن
شادی طلبیدن استطراب
فرهنگ لغت هوشیار
استدعا کردن خواهش کردن از روی نیاز سوال کردن، تکلیف کردن حکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرد برخاستن، زیان داشتن باک بودن: گل را چه گرد خیزد از ده گلابزن ک مه را چه ورغ بندد از صد چراغدان ک (کلیله و دمنه. مصحح مینوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا خواستن
تصویر فرا خواستن
احضار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره